اسلایدر

داستان از گلستان سعدی

سخنرانی بد صدا که فکر می کرد صدای خوبی دارد در مراسم هایش دائم مشغول آواز خواندن می شد، تا جایی که همه معتقد بودند آیه اِنَّ انکر الاصوات لصوت الحمیر در شأن اوست!

با این حال مردم روستا به خاطر جایگاهی که داشت و اینکه دوستش داشتند، اذیتش را مصلحت نمی دانستند و با او مدارا می کردند. تا اینکه روزی یکی از مردم آن محل که با او دشمنی داشت، به او گفت: خواب تو را دیده ام.

مرد گفت خیر باشد و جواب گرفت: خواب دیدم که تو آواز خوشی داری و مردم از صدای تو لذت می برند.

خطیب در خصوص این ماجرا اندکی فکر کرد و گفت: خواب خیری است که یک دشمن مرا به عیب خود آگاه سازد. معلوم شد آواز من خوش نیست که دشمنم از من تعریف می کند. پس توبه کرد که پس از آن خطبه هایش را به آرامی بیان کند.

 از صحبت دوستی به رنجم
کاخلاق بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید




می پسندم نمی پسندم

نظرات

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید
نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: